سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با یاد چشمهای تو آرام میشوم - الهه امید و ادب
  •  RSS 
  • خانه
  • شناسنامه
  • پست الکترونیک
  • مدیریت وبلاگ من




  • آهنگ وبلاگ من



  • لوگوی وبلاگ من
    با یاد چشمهای تو آرام میشوم - الهه امید و ادب

  • لینک دوستان من





    الهه امید
    خورشید تابان من
    الهه امید و شادی
    گویه های آرین
    نقش لذت بخش روانشناسی در آرامش انسان
    یه آدم دیگه
    برآستان جانان
    روانشناسی بالینی
    روانشناسی بالینی2
    عطر یاسمن
    سحرونه
    باغ سیب
    موسیقی بودن
    دل دریایی

  • اوقات شرعی


  • مطالب بایگانی شده
    بهار 1385
    زمستان 1384
    پاییز 1384
    تابستان 1384
    بهار 1384
    زمستان 1383

  • وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
  • با یاد چشمهای تو آرام میشوم

    نویسنده: الهه امید(جمعه 85/1/11 ساعت 2:10 عصر)

    انگورهای باغ تویک چیزدیگرند

    معصوم چشم های تویک جوردیگرند
    انگارمدتی است که ازمن مکدرند

    نازک تراز بهار به آن ها نگفته ام
    آن ها که از تمامی اشعارمن سرند

    در برکه ی زلال غزل های من مدام
    مثل دوماه یا نه دو ماهی شناورند

    یک استکان نخورده سیه مست می شوم
    انگورهای باغ تویک چیز دیگرند

    با یاد چشم های تو آرام می شوم
    آن ها عزیز با غم من آشنا ترند

    هرچندعقل و دل به تفاهم نمی رسند
    با این وجود نازتو را خوب می خرند

    دقت نکرده ای به غزل های من مگر
    این روزها عجیب کبوتر کبوترند

    گنجشگکان بخت من امروز می رسند
    دارند پلک های من از صبح می پرند

    **********

    آشوب گیسوان تو...

    باید هزار صخره بگرید به حال من
    با این پلنگ پیر چه کردی غزال من

    حالا که شانه های تو را گریه می کنم
    خود را کنار می کشی ازدست وبال من

    آشوب گیسوان تودر باد دیدنی است
    هستند اگرچه باعث رنج وملال من

    اعصاب شعرهای مرا خرد می کنی
    وقتی نمی رسد به توحتی خیال من

    بارانی تمام غزل هایم از شما
    آن چشم های ساده ومعصوم مال من

    خود را برای چیدنت آماده کرده ام
    هر چند دیر می رسی ای سیب کال من

    «می جویمت چنانکه لب تشنه آب را»
    هرگز مباد کم شود از شور وحال من

    تا مولیان چشم تو راهی نمانده است
    امروزخوب آمده شیراز فال من

    **********

    ...دیدم پریده ای

    توفان تر ازهمیشه به سمتم وزیده ای
    مردی شکست خورده تر ازمن ندیده ای

    ازمن مخواه راحت از این جا گذرکنم
    وقتی هزار پیله به دورم تنیده ای

    یادم نرفته است همان ابتدای کار
    گفتی چقدر دغدغه داری تکیده ای

    ما سرنوشت مشترکی را قدم زدیم
    مثل من از بهشت تو هم سیب چیده ای

    این شعر را به چشم تو تقدیم می کنم
    این دل سروده را که خودت آفریده ای

    دارم به روزگار خودم غبطه می خورم
    حالا که صاف و ساده مرا برگزیده ای

    گاهی خیال می کنم این جا نشسته ای
    گاهی به روی زانوی من آرمیده ای

    حتما شگفت مانده ای از کارهای من
    دیوانه ای شبیه خودت را ندیده ای

    دیدم شبی به شکل کبوتر تو را به خواب

    تا آمدم به سمت تو دیدم پریده ای

    خدابخش صفا دل



    نظرات دوستان ( )

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    1
    2
    3
    4
    5
    6
    7
    8
    9
    10
    11
    12
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .