RSS
خانه شناسنامه پست الکترونیک مدیریت وبلاگ من آهنگ وبلاگ من لوگوی وبلاگ من لینک دوستان من الهه امید خورشید تابان من الهه امید و شادی گویه های آرین نقش لذت بخش روانشناسی در آرامش انسان یه آدم دیگه برآستان جانان روانشناسی بالینی روانشناسی بالینی2 عطر یاسمن سحرونه باغ سیب موسیقی بودن دل دریایی اوقات شرعی مطالب بایگانی شده بهار 1385 زمستان 1384 پاییز 1384 تابستان 1384 بهار 1384 زمستان 1383 وضعیت من در یاهو یــــاهـو |
لالایی یام یادت نره
نویسنده: الهه امید(پنج شنبه 85/1/24 ساعت 1:44 صبح) پسرم بزرگ شدی از اون روزا که مشت من لالا لالا گلکم بابا اگه دلش پره پسرم بزرگ شدی
قبله گاه عشق
نویسنده: الهه امید(دوشنبه 85/1/21 ساعت 1:5 صبح) عاشق نبودی تو
سوختم و سوختم و ساختم
نویسنده: الهه امید(یکشنبه 85/1/13 ساعت 10:51 صبح) از تو باید میگذشتم ولی افسوس نتونستم تو عروسک بودی و من آخر قصه دونستم تو وجود خالی تو جز دروغ هیچی ندیدم کاش میشد به این حقیقت پیش از اینها میرسیدم *** سوختم و سوختم و ساختم هر چی داشتم به پات باختم کاش تو رو از روز اول مثل امروز میشناختم آخه عشق یعنی شکستن عاشقانه سرسپردن دل سپردن به سرابی در سکوت خویش مردن *** یه روزی یه روزگاری حرف بین ما نگاه بود عشقو نقاشی میکردیم نقش ما خورشید وماه بود بعد از اون واژه نوشتیم جملمون ستاره چین بود مثل دریا آبی بودیم معنی زندگی این بود *** سوختم و سوختم و ساختم هر چی داشتم به پات باختم کاش تو رو از روز اول مثل امروز میشناختم آخه عشق یعنی شکستن عاشقانه سرسپردن دل سپردن به سرابی در سکوتی بیش مردن
با یاد چشمهای تو آرام میشوم
نویسنده: الهه امید(جمعه 85/1/11 ساعت 2:10 عصر) انگورهای باغ تویک چیزدیگرند معصوم چشم های تویک جوردیگرند نازک تراز بهار به آن ها نگفته ام در برکه ی زلال غزل های من مدام یک استکان نخورده سیه مست می شوم با یاد چشم های تو آرام می شوم هرچندعقل و دل به تفاهم نمی رسند دقت نکرده ای به غزل های من مگر گنجشگکان بخت من امروز می رسند ********** آشوب گیسوان تو... باید هزار صخره بگرید به حال من حالا که شانه های تو را گریه می کنم آشوب گیسوان تودر باد دیدنی است اعصاب شعرهای مرا خرد می کنی بارانی تمام غزل هایم از شما خود را برای چیدنت آماده کرده ام «می جویمت چنانکه لب تشنه آب را» تا مولیان چشم تو راهی نمانده است ********** ...دیدم پریده ای توفان تر ازهمیشه به سمتم وزیده ای ازمن مخواه راحت از این جا گذرکنم یادم نرفته است همان ابتدای کار ما سرنوشت مشترکی را قدم زدیم این شعر را به چشم تو تقدیم می کنم دارم به روزگار خودم غبطه می خورم گاهی خیال می کنم این جا نشسته ای حتما شگفت مانده ای از کارهای من دیدم شبی به شکل کبوتر تو را به خواب تا آمدم به سمت تو دیدم پریده ای خدابخش صفا دل
عشق تو
نویسنده: الهه امید(چهارشنبه 85/1/9 ساعت 4:8 عصر) اى خجل از روى خوبت آفتاب سیف فرغانی
نگاه تو
نویسنده: الهه امید(پنج شنبه 85/1/3 ساعت 2:18 عصر) به پای چوبی من
چندین چشش از بهر چه؟
نویسنده: الهه امید(سه شنبه 85/1/1 ساعت 4:18 عصر) ای دل چه اندیشیده ای
سال نو مبارک
نویسنده: الهه امید(سه شنبه 85/1/1 ساعت 2:53 صبح) بهار بهار صدا همون صدا بود صدای شاخه ها وُ ریشه ها بود بهار بهار چه اسم آشنایی صدات میاد اما خودت کجایی ؟ بهار اومد لباس نو تنم کرد تازه تر از فصل شکفتنم کرد بهار اومد با یه بغل جوونه عیدُ آوورد از تو کوچه تو خونه بهار بهار یه مهمون قدیمی یه آشنای ساده وُ صمیمی یه آشنا که مثل قصه ها بود خواب ُ خیال همه بچه ها بود یادش به خیر بچگی ها چه خوب بود حیف که هنوز صبح نشده غروب بود آخ که چه زود قلک عیدی هامون وقتی شکست باهاش شکست دلامون بهار اومد برفا رُ نقطه چین کرد خنده به دل مردگی زمین کرد چقدر دلم فصل بهارُ دوس داشت وا شدن پنجره ها رُ دوس داشت بهار اومد پنجره ها رُ وا کرد منُ با حسی دیگه آشنا کرد یه حرف یه حرف ، حرفای من کتاب شد حیف که همش سئوال بی جواب شد بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت ؟ خواب بودیمُ هیچکی صدایی نشنفت ! بهار بهار پرنده گفت یا گل گفت ؟ ما شنیدیم هر کی که خوابه نشنفت . «محمد علی بهمنی»
|